در جواب کسانی که می گویند (لا اکراه فی الدین) چه باید گفت؟
سوال:
در جواب کسانی که می گویند (لا اکراه فی الدین) چه باید گفت؟
پاسخ:
شان نزول:
مفسر معروف اسلامى” طبرسى” در” مجمع البیان” در شان نزول آیه نقل مىکند: مردى از اهل مدینه بنام” ابو حصین” دو پسر داشت برخى از بازرگانانى که به مدینه کالا وارد مىکردند هنگام برخورد با این دو پسر آنان را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند، آنان هم سخت تحت تاثیر قرار گرفته و به این کیش وارد شدند و هنگام مراجعت نیز به اتفاق بازرگانان به شام رهسپار گردیدند.
” ابو حصین” از این جریان سخت ناراحت شد و به پیامبر ص اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا مىتواند آنان را با اجبار به مذهب خویش باز گرداند؟
آیه فوق نازل گردید و این حقیقت را بیان داشت که:” در گرایش به مذهب اجبار و اکراهى نیست”.
در تفسیر” المنار” نقل شده که ابو حصین خواست دو فرزند خود را با اجبار به اسلام باز گرداند، آنان به عنوان شکایت نزد پیغمبر آمدند” ابو حصین” به پیامبر عرض کرد من چگونه به خود اجازه دهم که فرزندانم وارد آتش گردند و من ناظر آن
باشم آیه مورد بحث به همین منظور نازل شد.
تفسیر: دین اجبارى نیست
آیه الکرسى در واقع مجموعهاى از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل مىدهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازى به اجبار و اکراه نیست، در این آیه مىفرماید:” در قبول دین هیچ اکراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است” (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ).
” رشد” از نظر لغت عبارت است از راهیابى و رسیدن به واقع، در برابر” غى” که به معنى انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است.
از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالودهاش بر ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهى جز منطق و استدلال نمىتواند داشته باشد و جمله” لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ” در واقع اشارهاى به همین است.
به علاوه همانگونه که از شان نزول آیه استفاده مىشود، بعضى از ناآگاهان از پیامبر اسلام ص مىخواستند که او همچون حکام جبار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (هر چند در ظاهر) کند، آیه فوق صریحا به آنها پاسخ داد که دین و آیین چیزى نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد، به خصوص اینکه در پرتو دلائل روشن و معجزات آشکار، راه حق از باطل آشکار شده و نیازى به این امور نیست.
این آیه پاسخ دندان شکنى است به آنها که تصور مىکنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.
جایى که اسلام اجازه نمىدهد پدرى فرزند خویش را براى تغییر عقیده
تحت فشار قرار دهد، تکلیف دیگران روشن است، اگر چنین امرى مجاز بود، لازم بود این اجازه، قبل از هر کس به پدر در باره فرزندش داده شود، در حالى که چنین حقى به او داده نشده است.
و از اینجا روشن مىشود که این آیه تنها مربوط به اهل کتاب نیست آن چنان که بعضى از مفسران پنداشتهاند، و همچنین حکم آیه هرگز منسوخ نشده است آن چنان که بعضى دیگر گفتهاند بلکه حکمى است جاودانى و هماهنگ با منطق عقل.
——
(۱)تفسیر نمونه ج ۲, ص۲۷۹-۲۸۰
مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی