مصیبت ذوالجناح

مصیبت ذوالجناح
هنگامی که امام حسین (ع)
از پشت اسب به زمین افتاد اسب آن حضرت که ذوالجناح نام داشت اطراف او می گشت و از آن مظلوم دفاع می کردو شیهه می کشید و همهمه می کرد. در اطراف جسد نیمه جان آن حضرت گردش ‍ مى کرد و پیشانى خود را به خون آن جناب آلوده مى ساخت.

عمر سعد فریاد زد: ( آن اسب را بگیرید و نزد من بیاورید زیرا از بهترین اسبهای رسول خدا (ص) است و تحفه خوبی برای یزید می باشد. ) آن اسب را احاطه کردند تا بگیرند ولی با پاهای خود آنها را از خود دور می کرد و در این درگیری چهل نفر از دشمن و چند اسب را کشت. تا اینکه سرانجام آمدند و گفتند: ( اسب دیوانه است و نمی شود آن را گرفت و عجیب حمله می کند. )

عمر سعد فریاد زد: ( رهایش کنید تا ببینم او چکار می کند؟ ) وقتی که اسب احساس امنیت نمود و اطرافش را خلوت دیدکنار بدن پاره پاره امام حسین (ع) آمد. اطراف آن بدن مطهر می گشت و با دندان تیر از آن بدن پاک در می آورد. سم به زمین می کوبید. گویا می خواست عرض کند: ( آقا جان بچه ها در خیمه ها منتظرند. برخیز تا به خیمه برویم. ) اسب با هوش خواست تا به خیمه برود زیرا در غیر اینصورت اهل بیت گمان می کردند امام در حال جنگ است. ولی اگر با این وضع می رفت اهل بیت گمان می کردند امام پیاده در حال نبرد می باشد. از اینرو خواست تا به آنها بفهماند که چه حادثه عظیمی رخ داده است. بنابر این کاکل خود را با خون امام حسین (ع) رنگین نمود. بدن عزیز امام حسین (ع) را استشمام می کرد و با صدای بلند شیهه می کشید. این درحالی بود که اسب خسته شده بود و نفس می کشید و پهلوهایش باز و بسته می شد.

ذوالجناح اسبی عربی و تربیت شده و نجیب الطرفین بود. وقتی امام را ضعف گرفت هرگاه می خواست بیفتد اسب با پهلویش آن حضرت را نگه می داشت و مانع افتادن سید الشهداء می گردید. تا اینکه آقا به اسب فهماند که دیگر یارای ایستادن ندارم و مرا به زمین بگذار. اگر آقا به اسب اشاره کرده بود اسب امام را به خیمه ها می برد ولی امام صلاح ندانست زیرا در اینصورت لشکر به خیمه ها حمله می کرد. بنابر این امام خواست پیکرش در وسط بیابان باشد تا اهل بیتش از حمله دشمن در امان باشند. بنابر این اسب امام را رها کرد.

امام باقر (ع) فرمود: ( او در شیهه خود می گفت: ( الظلیمه الظلیمه من امه قتلت ابن بنت نبیها / وای از ظلم. وای از ظلم از امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند. )

آنگاه به سوی خیمه ها رو کرد. بلند شیهه می کشید بطوری که صدای او تمام فضای بیابان را پر کرده بود. پشت خیمه آمد در حالی که سم به زمین می کوبید و شیهه بریده بریده می کشید. حضرت زینب (س) صدای شیهه اسب را شنید و به خواهرش ام کلثوم رو کرد و گفت: ( این اسب برادرم حسین (ع) است که به طرف خیمه می آید. شاید همراه آن آب باشد. ) آنها ابتدا خوشحال شدند زیرا گمان کردند امام برای بار سوم برای خداحافظی آمده و هنوز زنده است. ام کلثوم سراسیمه از خیمه بیرون آمد. ناگاه به اسب نگاه کرد و دید اسب آمده ولی صاحبش نیامده است. دست بر سر زد و چادر خود را پاره نمود و فریاد زد: ( قتل و الله الحسین / به خدا حسین کشته شد. وا محمداه و اجداه و انبیاه وا ابا القاسماه واعلیاه واجعفرا واحمزتاه واحسناه هذا حسین بالعراء صریع بکربلا محزوز الراس من القفا مسلوب العمامه و الراد. ) و آنقدر ندبه و گریه کرد تا غش کرد. و حال دیگر اهل بیت نیز چنین بوده و خدا داند حال اهل بیت آن حضرت را که در آن هنگام چه بر آنها گذشت که احدى را یاراى تصور و بیان تقریر و تحریر آن نیست.

زینب (س) صدای خواهرش را شنید. صدا به گریه بلند کرد و مرثیه سرائی می کرد و اشک می ریخت. ( معالی السبطین ج۲ ص۵۱ و ۵۲ – مقتل الحسین مقرم ص۳۴۶ ) و می فرمود: ( ای کاش آسمان بر زمین فرود می آمد و کوهها از هم پراکنده می شدند. )

( بحار الانوار ج۱۰ ص۲۰۶ – مقتل خوارزمی ج۲ ص۳۷ – اللهوف ص۷۳ )
یالثارات الحسین علیه السلام

همچنین شاید مطالب زیر مورد پسندتان باشد...

افزودن یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.