جوکهای خییییییییییلی خنده دار ،خنده در حد مرگ ۴
میدونستین مریخیا ته دیگ سیب زمینی ندارن؟؟؟
ته دیگ سیب مریخی دارن
خدا منو نکشه از بس با نمکم
برم به بقیه هم خبر بدم
چیزی ام که گفتی خودتی
دختر تهرانیه به جعفر میگه :
دوست دارم شریک زندگیت بشم…
جَفَر میگه:
شرمنده من شریک نمیخوام…
پارسال با غلامعلی خیار کاشتم گوه هم گیرم نیومد
ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻦ ﯾﻪ ﻓﺤﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯿﺪﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮔﻔﺖ:
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﮐﻦ
- مامان سر نماز: الله اکبر
– چایی؟
– الله اکبر
– آبجوش؟
– الله اکبر
– تلفن؟
مامان بعد از نماز : میگم از سفره افطار عکس بفرستین برای زن عموت
برای باز کردن سر کتاب آنلاین +دعا های رایگان اینجا کلیک کنید
بنظرتون پسر بور جذاب تره
یا چشم ابرو مشکی؟
.
.
.
.
.
.
.
متاسفانه جواب صحیح پسر پولداره…
یه چراغ شما خاموش میشه
فرض کن تو ماشین نشستی کنار آقاتون
دستشو میزاره رو دنده،تو هم دستتو میزاری رو
دستش…
بعد به هم لبخند میزنین
.
.
یهو یه کامیون میاد لهتون میکنه
تا شما باشید بدونید تو جاده
جای این اسکل بازیا نیس
کثافتای اسکول
پسرا هر چقدرم که عکسشون داغون باشه یه رفیق دارن که میاد زیرش مینویسه:
سلطااان
دوس دخترم ۳روز پیش ازَم خدافظی کرد ب قصد سفر ب آلمان
امروز دیدم جلو ایستگاه مترو با خالش داره شرت مردانه میفروشه
فقط یه ایرانی میتونه ۱۲سال بره مدرسه غیر انتفاعی
واسه ۴سال دانشگاه دولتی!
غمگینم مثل اون دختری که ۸ تا داداش داره و تک دختره
حالا غیرت داداشا به کنار
قراره عمه کلی آدم بشه؛درجریانید که
با خاله م رفتیم داروخانه شامپو بخریم .
طرف پرسید براى موهاى…….؟
خاله م گفت : براى موهاى من
برای باز کردن سر کتاب آنلاین +دعا های رایگان اینجا کلیک کنید
داعش خودش داره میگه: آقا من بودم…
این یارو با پیژامه نشسته پای گوشی تحلیل سیاسی میکنه که: “کار خودشونه”
طرف پست گذاشته:
” از این کسایی که جونشون رو گذاشتن کف دستشون یا شهید شدن قهرمان نسازید، وظیفهشون بوده! ”
باشه !
چشم!
از توی عنتر،و گوزوی روی مبل قهرمان میسازیم!
وسط درس خوندن یه لحظه گوشیو برمیدارم ساعتو نگاه کنم، …
دو ساعت بعدش با پس گردنی از تو تلگرام میکشنم بیرون.
کی میتونه اینارو بگه؟؟؟؟!!!
مـُردَم از خنده
۵ بار بگو :
لای رولت رنده ی لیمو رفته
اگه میتونی ۵ بار بگو :
چیپس ، چسب ، سس
این جمله رو اگه ۲ بار هم بتونی بگی هنر کردی ! :
چه ژست زشتی
سریع بگو :
سه دزد رفتن به بز دزدی ُ یه دزد یهح بز دزدید ُ یه دزد دو بز دزدید
۳ بار بگو :
سه کیسه سیر؛ سه شیشه شیر!
۳ مرتبه تکرار کن :
لیره رو لوله ؛ لوله رو لیره
این جمله رو ۵ بار تکرار کن :
ششلیک شنسل؛ شنسل ششلیک
این جمله رو ۵ بار تکرار کن :
کانال کولر ؛تالار تونل
۵ بار سریع بگو :
افسر ارشد ارتش اتریش
فعلا همینا رو بگین تا فردا تمرین جدید بدم!
اینایی که میگن سر افطار به یادتون بودم الکی میگن …
آدم سر افطار باباش رو هم نمیشناسه دیگه به یاد این و اون بودن و دعا کردن که جای خود داره
تنهاچیزی که تواین مملکت درست کارمیکنه…..
قلب جنتیه
اصفهانیه مهمون داشت…….
به مهمونش میگه گز بخور !
مهمون میگه ممنون، یکی خوردم
اصفهانیه میگه :
دوتا خوردی ،ولی اشکال نداره بازم بخور
یه بار تو دانشگاه رفتم سمت دانشکده کشاورزی!
دیدم پشت دانشگاه یه مزرعه کوچیک گوجه فرنگیه…!
تا شروع کردم به خوردن ،یه نفر از وسط زمین بلند شد داد زد:
آهای آقا! پروژه پایان ترممو نخور …
طرف برای آمارگیری اومده به بابام میگه چندتا بچه داری؟
بابام میگه: یکی
آمارگیره میگه: تو شناسنامه که اسم دوتا نوشته؟
بابام میگه: ها اینومیگی؟
این دکوریه هروقت اینترنت قطع بشه
میاد تو هال یه دور میزنه و میره تو اتاق..!
درهمین حد!!
برای باز کردن سر کتاب آنلاین +دعا های رایگان اینجا کلیک کنید
مرد را باید بوسید!
حتی وقتی اعصاب نداره!
حتی وقتی ریشش بلنده!
حتی وقتی داد میزنه!
حتی وقتی بی تفاوت شده!
حتی وقتی سرش همش تو گوشیشه!
حتى وقتى شبها دیر میاد خونه!
این مرد را باید بوسید…
و گذاشت کنار!
والا قحطی که نیومده…!!!
ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﯿﮑﺮﻭﻓﻦ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﯾﻦ ﺧﻮشاﻣﺪ ﻣﯿﮕﻔﺖ.
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: یا ابالفضل
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﯼ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ.
بعد از چند لحظه، ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺴﺎﻓﺮﯾﻦ ﻋﺰﯾﺰ ﭘﻮﺯﺵ ﻣﯿﻄﻠﺒﻢ ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺷﻠﻮﺍﺭﻡ ﺭﯾﺨﺖ شلوارم کثیف شد!
یارو از ته هواپیما ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: قبر ﭘﺪﺭﺕ! ﺑﯿﺎ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﺷﻠﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﻭﻣﺪ!
ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ …
دخترفضوله ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺮﯾﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ همسرشم !!!
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺍﻻﻍ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ !!
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﺷﺪﯾﺪ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻦ!!
الاغه هم از شدت خوشحالی زنده شده میگه من زنمو میخوام
امروز داشتم رد میشدم یهو یه دختره
صدا کرد آقا افتاد افتاد
هرچی زمینو نگاه کردم چیزی ندیدم
برگشتم گفتم چی افتاد ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
با یه لبخند ملیح میگه مهرت به دلم
بی شوهریه میفهمین بی شوهری
برای باز کردن سر کتاب آنلاین +دعا های رایگان اینجا کلیک کنید
گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند.
بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد. برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی. آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند. زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکینم حسرت می خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم. پس تلاشمان را بکنیم که هرچه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم
۱۳ سیزده جمله آموزنده :
۱. از زشت رویی پرسیدند : آنروز که جمال پخش میکردند کجا بودی ؟
گفت : در صف کمال!
۲. اگر کسی به تو لبخند نمی زند علت را در لبان بسته خود جستجو کن!
۳. مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است!
۴. همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست!!
۵. با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی نکن و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن!
۶. هر کس ساز خودش را می زند ، اما مهم شما هستید که به هر سازی نرقصید!
۷. مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که اول شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد!
۸. شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم به جلوبردار!
۹. وقتی کاملاًتنهـاوبى کس شدی بدان که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش فقط!
۱۰ یادت باشه که : در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی و به آنچه که برات گریه دار بود میخندی!
۱۱. آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است
۱۲. کشتن گنجشکها ، کرکس را ادب نمی کند
۱۳. فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد ولی حماقت نه.
فتانه خواننده قدیمی درباره آقاشون میفرمایند:
هم نامهربونه
هم آفت جونه
هم با دیگرونه
هم قدرم ندونه ندونه ندونه
هم دو رو و دو رنگه
هم خیلی زرنگه
هم دلش چه سنگه
هم با من میجنگه میجنگه میجنگه
از این کاراش خبر دارم
اما چه کنم دوستش دارم
ﻛﻠﻲ ﻫﻢ ﺑﺎ اﻳﻦ اﻳﺮاﺩﻫﺎﻱ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻗﺮ ﻣﻴﺪاﺩ
چقدر قدیمیا بساز بودن ..
فلانی رو میشناسی ؟
نه کیو میگی ؟
همون پسر کچله
همون دختر چاقه
همون لاغر مردنیه
همون عینکیه
همون پسر سیاهه
همون دختر مو وزوزیه
همون یارو درازه
همون دندون خرگوشیه
همون که پاش میلنگه
همون صورت جوش جوشیه
همون لپ قرمزه
همون یارو پشمالوئه
کاش این عادت ناپسند را ترک کنیم و عیب های ظاهری هر آدمی را به جای هویتش قرار ندهیم . هیچ انسانی ظاهر بی عیبی ندارد و هیچ اختیار و انتخابی هم برای آن نداشته است . اگر خوب نگاه کنیم یک یا چند تا از این ایرادها ممکن است شامل حال خودمان هم باشد . چه خوب می شود آدم ها را با اسم واقعی و نکات مثبت شخصیتشان بشناسیم و صدا کنیم و این فرهنگ زیبا را به فرزندانمان هم یاد بدهیم .
از کنار یک تیمارستان رد می شدم .
بیماران روانی موجود در تیمارستان با صدای بلند می خواندند ۱۳, ۱۳، ۱۳.
دیوار بلند بود و نمیتونستم داخل رو ببینم ، بالأخره سوراخی توی در تیمارستان پیدا کردم و از اونجا داخل رو نگاه کردم .
یکی از دیوونه ها از توی سوراخ چوبی در چشم من فرو کرد و بعدش شنیدم که با هم میخوندن :۱۴،۱۴،۱۴.
برای باز کردن سر کتاب آنلاین +دعا های رایگان اینجا کلیک کنید
صحبت کردن ٩٩درصد مردای ایرانی پشت تلفن:
نوووکرتم..
کوچیکتممم..
اقاایی..
خاک پاتم..
شما تاج سری…
سالااااااار
یه دونه ای به مولا
یا علی
بلافاصله بعد از قطع کردن تلفن :
مرتیکه خر
وقتی میبینم یک آرایشگر به خاطر آرایش یک عروس، پنج میلیون پول میگیره به این نتیجه میرسم که
واقعا مرگ بر علم.
مرگ بر دانش.
مرگ بر انتگرال.
ﻣﻌﻠﻢ : ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﯼ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
معصومه : ﻋﺮﻭﺳﯽ
ﻣﻌﻠﻢ : ﻧﺨﯿﺮ ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﭼﻜﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻮﯼ؟
معصومه : ﻋﺮﻭﺱ
ﻣﻌﻠﻢ : ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﯼ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
معصومه : ﺷﻮﻫﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻣﻌﻠﻢ : ﺩﺧﺘﺮ ﺟﺎﻥ! ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ
ﻣﺎﺩﺭﺕ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
معصومه : ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻣﻌﻠﻢ : ﻟﻌﻨﺘﯽ ! ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ؟
معصومه : ﻧﻮﻩ !
دختر ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ … ﺩﻟﺶ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ…
خدا پرسید می خوری یا می بری؟
من گرسنه پاسخ دادم میخورم.
دختره داشته بافتنی میبافته
میبینن هر دفعه ای یک بوئی هم میاد ،
میپرسن پس این بو چیه ؟
میگه مامانم گفته یکی زیر میبافی یکی رو یکی ول میکنی
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند .
با خود قرار گذاشتند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر باشد یکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد .
چندی نگذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ، چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق .
همان شب پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد : به حرمت برادرت تو را بخشیدم
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت : یا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ، چگونه است مرا به حرمت او می بخشی ، آیا آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست .َ ندا رسید : آنچه تو می کنی من از آن بی نیازم ولی مادرت از آنچه او می کند بی نیاز نیست …
دانش آموزی برگه امتحانی را سفید داد و روی آن نوشت :
سکوتم نشانه ی نداشتن معلومات نیست…
آنچه در ذهن من است قابل بیان نیست.
به او مدرکی دادند که در آن نوشته شده بود :
رد شدنت نشانه ی شکستت نیست…
بلکه شوخ طبعی ات ارزش دیدنت در سال آینده را دارد…
پسر عموم با یه خانوم نسبتا محترمی رفته بیرون،رفتن کافی شاپ آب میوه و کیک و بستنی خوردن،رفتن رستوران چلو کباب و ماست و ترشی و زیتون و دوغ خوردن، بعد اومده خونه و دیگه دختره جواب تلفنش رو نداده.
پسرعموم هم آخر شب خیلی جدی اس ام اس داده و گفته: پس گشنت بود
آیا میدانید ؟؟
افطاری ثواب داره؟
آیا میدانید یکی از راههای رسیدن به خدا افطاری دادن؟
آیا میدانستید افطاری دادن چه چیزیست؟
شما که اینقدر فهیم هستید
ماکی بیایم افطاری
برای باز کردن سر کتاب آنلاین +دعا های رایگان اینجا کلیک کنید
یه روز به شوهرم گفتم : تو چرا از سرکار میای منو سوپرایز نمیکنی ؟
فرداکه ازسر کار اومد گفت عزیز چشماتو ببند یه سوپرایز برات دارم !!!
وقتی چشممو باز کردم ؟؟؟
مامانشو با خودش اورده بود!نکبت
دیشب داشتیم نذری پخش میکردیم
یه پیرزنه اومد گفت : خیر از جوونیت ببینی , پیر شی ننه , یه غذا به من بده.
گفتم : مادر جان ! غذا تموم شده
گفت : خدا بزنه به کمرت , به حق
ابالفضل , تیکه تیکه شی , بری زیر تریلی به حق پنج تن. ایشالا جنازه تو از تو جوب جمع کنن….
دیدم داره خاندانمو به باد میده , رفتم یه غذا براش خریدم دادم بهش.
گفت : پسرم ایشالا هر چی از خدا میخوای , خدا بهت بده!!!!!!!
یعنی دکمه خاموش,روشن دعا و نفرینش به شیکمش وصل بود.
خانم معلّمی وارد کلاس شد. تصمیم داشت از علم روانشناسی که آموخته بود استفاده کند.
پس رو به کودکان خردسال کرده گفت، “هر کس که تصوّر میکند احمق است، برخیزد بایستد.”
کسی تکان نخورد و جوابی نداد. بعد از لحظاتی، کودکی برخاست.
معلّم با حیرت از او پرسید، “تو واقعاً تصوّر میکنی احمقی؟”
کودک معصومانه گفت، “خیر خانم معلّم؛ ولی دوست نداشتم شما تنها کسی باشید که ایستاده است.”
یه مردی و پسرش برای اولین بار از دهاتشان خارج شده و به تهران میروند. در هتلی که سکونت کرده بودند، یهو متوجه میشوند که یک اتاقک کوچکی دائماً حرکت کرده و به طرف بالا و پایین میرود. بچه می پرسد
پدر این چیست؟
مرده که در تمام عمرش آسانسور ندیده بود میگوید
نمیدانم پسرم تا حالا چنین چیزی ندیده ام.
در همان موقع پیرزنی به جلوی آسانسور میرود، به روی دکمه ای فشار می دهد، در باز میشود، پیرزن وارد آسانسور میشود، در پشت سرش بسته شده و اتاقک به طرف بالا حرکت میکند.
چند لحظه بعد آسانسور بطرف پایین بر میگردد،در باز میشود و دختر خوشگلی از آن بیرون میاید.
مرده که به خاطر این معجزه از تعجب دهانش باز مانده بود به پسرش میگوید:
اصخر زود برو ننهت را بیار
خداوندا،چرا زنها عزیزند…
چرا مثل کباب خیلی لذیذند…
چرا مثل قناری ناز دارند…
چرا مثل کلاغ قارقار دارند…
همیشه عاشقه ظرف وظروفند…
سر ماه عاشق کارت حقوقند…
خداوندا بده صبری به دلها…
که مردها عاجزند از دست زنها…